قرن سوم و چهارم هجری یکی از مهمترین سدههای فرهنگی و علمی ایران در تاریخ پس از اسلام است. این دو قرن، قرنی است که ایرانیان موفق به بازیابی هویت ملی میشوند و دارای فرهنگ مستقل و زبان مستقل میگردند. قطعا عوامل زیادی در این بازیابی هویتملی دست داشتهاند. اما یکی از مهمترین این عوامل، زبانفارسی و شاهنامهسرایی است.
در این نوشتار بر آنیم تا تاریخ شاهنامهسرایی را به طور مختصر بیان کنیم و اینکه چه شد که ایرانیان در قرن سوم و چهارم برای بازیابی هویت ملی، اینگونه به تکاپو افتاده و چنین آثار درخشانی خلق کردند و بنیاد هویتملی و زبانفارسی را اینقدر استوار بنا ساختند که تا به امروز از گزند باد و باران حوادث روزگار در امان مانده و به سلامت به دست ما رسیده است.
فرهنگ ایرانی، پیش از اسلام و پس از اسلام
یورش تازیان به ایران یکی از سهمناکترین حوادث تاریخ ایران است که تاریخ ایران را به دو دوره قبل اسلام و بعد اسلام تقسیم کرده است. این حمله که البته هم ریشه در خوی تجاوز و توحش تازیان داشت و هم ریشه در فساد دستگاه عظیم ساسانی در اواخر کار آنان، باعث یک گسست عمیق فرهنگی و هویتی در تاریخ این سرزمین شد.
جنبش شعوبیه و نهضت ترجمه
نهضت ترجمه و جنبش شعوبیه در قرن دوم هجری باعث شد اینگسست فرهنگی پر شود و ادامه نیابد. البته در مورد جنبش عظیم شعوبیه که مهمترین حادثه فرهنگی ایران پس از اسلام است، در مجالی دیگر توضیح خواهم داد.
در نهضت ترجمه نیز آثار علمی و فلسفی و ادبی از کشورهای مختلف منجمله ایران و هند و یونان به زبان عربی ترجمه شد که منجر به یکی از عظیمترین نهضتهای علمی و فرهنگی دنیا گردید و قدر مسلم این است ایرانیان نقش اول را در این نهضت عظیم علمی و فرهنگی بینالمللی داشتند. یکی از آثار بیشماری که در این جنبش عظیم فرهنگی ترجمه شد، خداینامهها بودند که به دست نویسنده و مترجم توانای ایران روزبه پسر دادویه معروف به ابنمقفع با عنوان سِیَرالملوکالفُرس ترجمه گشت.
این خداینامهها حاوی تاریخ و بخشهای زیادی از اساطیر ایران بود که بعدها مبنای کار طبری در تاریخ، بخش مربوط به ایران شد و همچنین مبنای کار شاعران ایرانی در سرایش شاهنامهها گردید.
از خداینامهها تا شاهنامهها
در قرن ۳ و ۴ هجری که حکومتهای ایرانی در راس کار بودند، اهتمام و توجه به فرهنگ ایرانی بیشتر شد. ظاهرا یعقوبلیث اولین امیر ایرانی است که دستور میدهد خداینامهها را از هند برای ترجمه بیاورند چون در فکر تحکیم اساس ملیت بود و آلزیار نیز در فکر این بودند حکومت باستانی ایران را احیا کنند و مرداویچ سفارش داده بود تاجی نظیر تاج شاهان ساسانی برایش درست کنند. اما اوج این مطالب فرهنگی در حکومت ایرانیان ماوراءالنهر نمود پیدا کرد –سامانیان.
در این دوره بود که زبانپارسی به عنوان زبانملی و مشترک همه اقوام ایرانی رشد و نمو پیدا کرد و آثار عربی منجمله تفسیرطبری و تاریخطبری به پارسی ترجمه شد و آداب و سنن ایرانی احیا گشت و سرایش شاهنامهها شروع گردید؛ لذا حق با ایرانشناس بزرگ کریستنسن بود که سامانیان را «نخستین جلوه روح ایرانی پس از اسلام» نامید.
اولین دانشمندان ایرانی در همین دوره کتاب به فارسی نوشتند –ابنسینا و بیرونی– و خیل عظیم شاعران پارسیگوی ایرانی سر برآوردند که در این میان چند نفر به سرایش یا گرداوری شاهنامه پرداختند.
تایخ شاهنامهسرایی؛ عهد سامانی
ابوموید بلخی: اولین شاعر ایرانی که به جمعاوری شاهنامه همت گماشت ابوموید بود از اهالی بلخ. قدیمیترین ماخدی که از شاهنامهسرایی ابوموید نام برده است کتاب تاریخ بلعمی میباشد که مقارن سال ۳۵۲ یعنی در همان عصر سامانی تالیف گردید. کتاب وی به نثر نگارش یافت و آنگونه که نوشتهاند، جامعترین و کاملترین و بزرگترین کتاب حماسه ایرانی بود؛ به طوری که به این کتاب شاهنامه بزرگ یا شاهنامه مویدی نیز گفتهاند.
این کتاب شامل بسیاری از روایات ایرانیان راجع به پهلوانان و شاهان بود که اغلب انها در شاهنامه فردوسی و سایر منظومهها متروک مانده یا به اختصار بیان شده است مانند اخبار آغش و هادان (از پهلوانان عهد کیخسرو) و کِیشکن (برادرزاده کیکاووس) و گرشاسب و… و علاوه بر اینها در شاهنامه ابوموید اخبار نریمان و سام و کیقباد و افراسیاب و لهراسب هریک به تفصیل بسیار آمده بود.
شوربختانه از این کتاب بزرگ امروز اثری در دست نیست و چند قطعهای از آن باقیمانده که در کتاب تاریخ سیستان موجود است. جدای از این موارد، ابوموید بلخی اولین شاعر ایرانی بود که داستان یوسف و زلیخا را به نظم کشید.
ابوعلی بلخی: دومین شاهنامه منثور گرداوری شده، شاهنامه ابوعلی بلخی است. از این شاعر در آثارالباقیه بیرونی نام برده شده. چنانکه از گفتار ابوریحان مستفاد میشود، شاهنامه ابوعلی بلخی، کتابی معتبر و مستند به اسناد مهم زمان بود. او از سیرالملوک ابنمقفع و محمدبنجهم برمکی و هشامبنقاسم و بهرامبنمردانشاه و بهرامبنمهران اصفهانی و از تاریخی متعلق به بهرامهرویمجوسی در نگارش کتاب خود استفاده کرده است و آنچه در باب کیومرث اورده با روایات مذهبی زرتشتیان به درستی وفق دارد. از اینروی، شاهنامه ابوعلی بیشتر مستند بر روایات کتبی بود تا شفاهی.
ابومنصور محمدبنعبدالرزاق: سومین شاهنامه معروف و مهم شاهنامه ابومنصور محمدبنعبدالرزاق است که ماخذ اصلی شاهنامه حکیم فردوسی در سرایش شاهنامه است. فردوسی در این باب میگوید:
یکی نامه بُد از گه باستان
فراوان بدو اندرون داستان
پراکنده در دست هر موبدی
از او بهرهای برد هر بخردی
این مرد از بزرگزادگان و دهقانان توس بود. ابومنصور از سال ۳۳۵ هجری، از جانب ابوعلی احمدبنمحمدبنمطفر چغانی سپهسالار خراسان حاکم طوس بود. در همین سال بر اثر شورش ابوعلیچغانی بر پادشاه سامانی در جزء شورشیان درآمد و ابوعلی هنگام حمله به مرو و بخارا، ابومنصور عبدالرزاق را سپهسالاری خراسان داد ولی ابومنصور از عمال سامانی شکست خورد و چندی در ری و آذربایجان فراری بود و سرانجام با پادشاه سامانی از در دوستی بر آمد و به طوس بازگشت و در سال ۳۴۹ رسما به سپهسالاری خراسان منصوب شد ولی همان سال معزول گردید و آلبتکین به جای او منصوب شد. در سال ۳۵۰ هجری، آلبتکین عزل شد و ابومنصور به مقام خود بازگشت ولی در همان سال مسموم شد و درگذشت. ابومنصور مانند امارتجویان آن روزگار نسب خود به شاهان قدیم میرسانید و شاید بر اثر همین امر یا بر اثر تعصب نژادی و دوستداری ایران به تالیف شاهنامه جامعی اقدام کرده باشد.
ابومنصور برای گرداوری شاهنامه چند تن از دانشمندان و دهقانان خراسان و سیستان را زیر نظر وزیر خود ابومنصور معمری بدین کار گماشت و آنان با استفاده از ماخذهای قدیم و بعصی روایات شفاهی، شاهنامهای ترتیب دادند که به سال ۳۴۶ هجری به پایان رسید و ابومنصور معمری مقدمهای بر آن نگاشت که یکی از قدیمیترین و در عین حال زیباترین نمونههای نثر پارسی است که به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه و چاپ شده است. از اصل شاهنامه ابومنصوری چیزی در دست نیست ولی میدانیم سه تن از بزرگترین ادبای ایران از آن استفاده کردهاند: نخست دقیقی توسی در نظم هزار بیت از شاهنامه. دوم حکیم فردوسی در نظم شاهنامه و سوم ابومنصور ثعالبی در تالیف کتاب غُرَر اخبار مُلوکالفُرس و سیرهُم.
غیر از شاهنامهها که در عهد سامانی پدید آمد، از چند داستان منثور قهرمانی نیز خبر در دست است که بعصی از آنان مورد استفاده حماسهسرایان قرار گرفت و بعصی متروک ماند و از میان رفت؛ منجمله داستانهایی در مورد خاندان گرشاسب وجود داشت مانند داستان گرشاسب، داستان نریمان، داستانای سام و زال و رستم و فرامرز و سهراب و برزو و شهریار و بانوگشسب و… .
بعضی از این داستانها مثل داستان رستم و اسفندیار و داستان رستم و سهراب و اخبار رستم مورد استفاده فردوسی قرار گرفت و بعضی دیگر را شاعرانی از قرن ششم هجری به بعد در سرودن منظومههای حماسی خود به کار بردند مانند گرشاسبنامه، فرامرزنامه، آذربرزیننامه، سامنامه و…
اما در عصر سامانی سه شاعر بزرگ ملی پا به عرصه حضور گذاشتند و داستانهای ایران را به نظم درآوردند.
مسعودی مروزی: اولین آنها مسعودی مروزی است (نخستین ناظم تاریخ داستانی ایران). از او اطلاعات کمی در دست است و تنها میدانیم در اوایل عهد سامانی میزیست. مقدسی در کتاب البدءوالتاریخ از شاهنامهسرایی او یاد میکند و ثعالبی در غرر اخبار نیز از شاهنامه مسعودی نام برده است. نکته مهمی که مقدسی آورده این است که ایرانیان این شاهنامه را به منزله تاریخ ملی خود میپنداشتند و تصاویری از رزم پهلوانان را به آن اضافه میکردند. تنها سه بیت از این کتاب باقی مانده است:
نخستین گیومرث آمد به شاهی
گرفتش به گیتی درون پیشگاهی
چو سی سالی به گیتی پادشا بود
که فرمانش به هر جایی روا بود
…
سپری شد زمان خسروانا
چو کام خویش راندند در جهانا
دقیقی توسی: دومین شاعر بزرگ ایرانی که به شاهنامهسرایی اهتمام ورزید، دقیقی طوسی است. از سال تولد او اطلاعی در دست نیست ولی میدانیم که بین سالهای ۳۶۵ تا ۳۷۰ هجری مقتول شده است. وی دین زرتشتی داشت اما به رسم زمان کنیه و اسم مسلمانی اختیار کرد.
دقیقی چار خصلت برگزیده
به گیتی از همه خوبی و زشتی
لب یاقوت رنگ و ناله چنگ
می چون زنگ و کیش زرتهشتی
اهمیت دقیقی در اشعار مدحی اوست. در سال ۳۶۵ هجری به فرمان نوحبنمنصور سامانی پادشاه آلسامان به نظم شاهنامه همت گماشت ولی پیش از تکمیل کار، به دست غلام خود کشته شد. فردوسی در این مورد میگوید:
یکایک ازو بخت برگشته شد
بهدست یکی بنده برکشته شد
اثر مهمش در حماسه گشتاسپنامه است که فردوسی آن را در شاهنامه جا داده است که در شرح سلطنت گشتاسب و ظهور زرتشت است و جنگ مذهبی میان گشتاسب و ارجاسب تورانی که با این بیت شروع میشود:
چو گشتاسب را داد لهراسب تخت
فرود آمد از تخت و بربست رخت
و بدین بیت پایان مییابد:
به آواز خسرو نهادند گوش
سپردند او را همه گوش و هوش
شاید علت انتخاب این قسمت از تاریخ شاهان ایران برای نظم بدین دلیل بوده باشد که دقیقی زرتشتی است و خواسته است که اشعارش با ظهور زرتشت پیغمبر ایران باستان مقارن باشد و نشانه تبرک جستن به نام زرتشت و آیین نیاکانش.
فردوسی توسی: در مقالهای جدا در مورد ابرمرد حماسه و شاهنامه فردوسی مفصلا توضیح خواهم داد.
اسدی توسی: اما آخرین حماسه بزرگ ایران گرشاسپنامه اسدیتوسیاست. این منظومه هرچند از نظر زمانی تقریبا از دوره سامانی بیرون است ولی از لحاظ بنمایه فکری ادامه شاهنامهسرایی های دوره سامانی است.
اسدیتوسی در اواخر قرن چهارم یا در اوایل قرن پنجم دیده به جهان گشود. وی شاعری بسیار توانا بود. از او قصایدی باقی مانده است. مناظراتش در زبانفارسی بیهمتاست. از قصاید مناظراتش پنج مناظره آسمان و زمین، مغ و مسلمان، نیزه و کمان، شب و روز، و عرب و پارسی خیلی مشهور هستند. همچنین کتاب لغت فُرس اولین لغتنامه زبانفارسی به دست او تالیف یافته است.
اما بزرگترین کار اسدی همان گرشاسپ نامه است که آن را میتوان از نظر ساختار حماسی آخرین حماسه بزرگ ایران دانست. این کتاب در نُسَخ مختلف بین ۷ تا ۱۰ هزار بیت در دسترس است. اسدی سرایش گرشاسب نامه را در سال ۴۵۶ آغاز و در سال ۴۵۸ به پایان رساند:
شد این داستان بزرگ اسپری
به پیروزی و روز نیک اختری
ز هجرت به دور سپهری که گشت
شده چارصد سال و پنجاه و هشت
ماخذ کار اسدی در نظم گرشاسبنامه بیتردید گرشاسبنامه ابوموید بلخی بوده است که خود دفتری از شاهنامه بزرگ او شمرده میشد. گرشاسبنامه مربوط به داستان گرشاسب پهلوان بزرگ سیستان و حد اعلای رستم دستان است.
داستان گرشاسب پر است از خوارق عادات در باب آن پهلوان از جمله رزم با اژدها و کشتن آن، جنگ با ببر تناور و جنگ با منهراس دیو و شگفتیهایی که گرشاسب در سرزمین هند و اطراف آن دیده است.
همانطور که گفتیم این اثر یک اثر حماسی کامل است. ژولمول شاهنامهپژوه فرانسوی در مقدمه شاهنامه فردوسی در مورد این اثر میگوید:
«این منظومه کاملا حماسی و دارای خصائص منظومه پهلوانیست، منابع آن با منابعی که فردوسی از آنها استفاده کرده همسان است و تنها در این اثر عدهای از حکایات غریب راه یافته و آن عبارت است از عجایبی که گرشاسب در جزایر اقیانوس هند دیده و ظاهرا این افسانهها و عجایب به وسیله دریانوردان #خلیج_فارس در داستانهای ایرانی نفوذ کرد و وقتی این قسمتها از گرشاسبنامه را بخوانیم چنان است که سندبادنامه را ملاحظه کرده باشیم.»
اسدی در قدرت کلام و آوردن تشبیهات کمنظیر است. او بسیاری از لغات مهجور فارسی را در اشعار خود استفاده کرد و بدان جان داد. به هر حال گرشاسبنامه را در میان حماسهها تالی شاهنامه فردوسی دانستهاند. وفات اسدی را به سال ۴۶۵ هجری نوشتهاند.
تاریخ شاهنامهسرایی؛ پس از عهد سامانی
با شروع تسلط ترکان بر فلات ایران از نیمه دوم قرن پنجم هجری و تمام قرن ششم و اوایل قرن هفتم کمکم آثار ملی ضعیف شدند و عرصه فرهنگ و علم دچار نقصان شد. در حقیقت این ترکان آسیای مرکزی مردمی بسیار متعصب و وحشی و خونریز بودند. با حاکمیت اینان بر ایرانشهر شریعت و قوانین فقه بر کشور حاکم شد و دیگر از آثار بزرگ علمی و فرهنگی و ادبی و آن سیاست نژادی که در دوره حکومتهای ایرانی برای برکشیدن ایرانیت در جریان بود خبری نمیبینیم و این به دلیل سیاست دینی بود که ترکان بر ایران حاکم کردند.
هرچند که ایران همچنان صدرنشین دانش و فرهنگ جهان تا عصر مغول است ولی با کودتایی که ترکان علیه فرهنگ و علم در این کشور کردند کمکم آثار زوال در تمدن ایران پدید آمد و حمله مغول صرفا ضربه نهایی و آخرین بود. با این حال شاعران ایرانی مانند اسدی و سنایی و مولوی در اشعارشان به بدی و زشتی از ترکان یاد کردهاند و به قول ذبیحالله صفا جامعه ایران یک نوع مبارزه منفی در مقابل تبهکاری ترکان از خود نشان داده و با معایب و مفاسد آنان مبارزه کرده است و ما فقط یک نمونه از آن اشعار را که سروده اسدی طوسی خطاب به ترکان است را در اینجا میآوریم:
مزن زشت و بیغاره ز ایرانزمین
که یک شهر از او به ز ماچین و چین
از ایران جز آزاده هرگز نخاست
خرید از شما بنده هرکس که خواست
ز ما پیشتان نیست بنده کسی
و هست از شما بنده ما را بسی
وفا ناید از ترک هرکز پدید
از ایرانیان جز وفا کس ندید
با این حال و با توجه به اینکه تسلط ترکان فاجعهای بس عظیم برای مبانی ایرانیت و علم و فرهنگ در ایران بود ولی در همین دوره بعضی از تکداستانهای ملی ایران به شیوه شاهنامهسرایی به نظم کشیده شد که ما در اینجا به آنها اشاره میکنیم.
بهمننامه: از آثار قدیم شعر پارسی تالیف ایرانشاهبنابیالخیر است. از این منظومه در کتاب مجمل التواریخ و القصص یاد شده است. حکیم ایرانشاه این منظومه را به نام پسران ملکشاه، محمود و محمد ساخته. موضوع آن سلطنت بهمن پسر اسفندیار و داستان مرگ رستم و کینهکشی بهمن از خاندان رستم و جنگهای متمادی میان بهمن و بازماندگان رستم و هنرنماییهای آذربرزین پسر فرامرز است.
فرامرزنامه: از حماسههای این عهد است. در کتاب مجمل التواریخ از این کتاب هم یاد شده است. تالیف کتاب در اواخر قرن پنجم یا اوایل قرن ششم بوده و موضوع کتاب هنرنماییهای فرامرز خاصه در کشور هند است.
کوشنامه: از آن نیز در مجمل التواریخ نام برده شده. موضوع کتاب کوشنامه که نام دیگر آن کوش پیلدندان است، در باب جنگهای کوش برادرزاده ضحاک است. گویا آن نیز از آثار حکیم ایرانشاه است.
بانوگشسبنامه: درباره بانوگشسب دختر رستم است و شرح دلاوریهای او. در اواخر قرن پنجم سروده شده و از معدود کتابهایی است که شخصیت اصلی آن یک شیرزن میباشد.
برزونامه: در ذکر احوال برزو پسر سهراب و نواده رستم میباشد. شاعرش عطابنیعقوب معروف به عطایی رازی است.
شهریارنامه: منظومه حماسی در اواخر قرن پنجم است. شهریار آخرین فرد مشهور از خاندان گرشاسب در حماسهملی ایران است و لذا این شاهنامهسرایی، در شناخت نسل چهارم از فرزندان رستم، اهمیتی به سزا دارد. شهریار پسر برزو پسر سهراب پسر رستم پسر زال پسر سام پسر نریمان پسر گرشاسپ است که مانند پدر و جدش از شجره خویش آگاهی نداشته و با خویشاوندانش به نزاع برخاست. میان او و عمویش فرامرز جنگ در گرفت و سرانجام پس از شناختن هم کارشان به صلح و صفا کشید. شاعر این منظومه سراجالدین مختاریغزنوی شاعر همعصر سناییست.
آذربرزیننامه: داستان آذربرزین پسر فرامرز است که از دختر صور پادشاه کشمیر است و هنگام جنگ پدرش با بهمن در هند میزیست و چون از کار پدر آگهی یافت به یاریاش شتافت. به اشتباه لشگر بهمن پادشاه کیان را لشگر پدرش فرامرز پنداشت به جانب آنان رفت و به دست لشگر بهمن اسیر شد. بهمن او را از سیستان به سوی بلخ برد. در میان راه رستمتورگیلی یکی از پهلوانان آن عصر به یاری آذربرزین آمد و نجاتش داد. دوباره به جنگ بهمن رفت. پادشاه ایران به حصاری پناه برد و آخر کار به صلح با آذربرزین راضی شد و آذربرزین جهانپهلوان بهمن گشت.
بیژننامه: منظومهایست در باب بیژن پهلوان ایرانی پسر گیو .سراینده این منظومه عطابنیعقوب صاحب برزونامه است.
سوسننامه: یا داستان سوسن رامشگر که قسمتی از برزونامه عطایی رازی است. این اثر در ملحقات شاهنامه چندبار چاپ شده است.
کُک کوهزاد: در شرح پهلوانی رستم در دوران کودکی است. نام و نشان شاعر معلوم نیست و ظاهرا در قرن ششم سروده شده باشد. این داستان نیز در ملحقات شاهنامه چند بار چاپ شده.
داستان شبرنگ: که موضوعش، شرح روایت ماجرای جنگ رستم با شبرنگ، پسر دیو سپید و همه دیوان مازندران و برافکندن آنان به دست رستم میباشد.
نویسنده: مسعود مقیمی