پس از قتل ابومسلم خراسانی، یکسری قیامهای مردمی در ایران برای خونخواهی ابومسلم، شکل گرفت. ابومسلم شخصیت محبوب ایرانیها و نمادی از سربلندی ایران در مقابل اعراب بود. از آنجملهاند: قیام بهآفرید، قیام المقنع، قیام اسحاق ترک و…
اما مهمترین این قیامها، قیام بابک خرمدین بود.
بابک خرمدین
خرمدینها چه کسانی بودند؟
خرمدینها همان پیروان دین مزدک بودند. بعد از قتلعام مزدک و یارانش در دوران پادشاهی خسروانوشیروان ساسانی، دین مزدک تبدیل به تشکیلاتی زیرزمینی گردید. این تشکیلات پس از اسلام به نام خرمدینی مشهور گردید. دلیل این تغییر اسم دقیقا مشخص نیست. برخی از منابع میگویند که نام این تشکیلات، برگرفته از نام «خرّمبانو» همسر مزدک بود که پس از مرگ مزدک در حفظ دین و عقاید مزدک سخت کوشیده بود.
پس از اسلام، دو فرقه مانویها و مزدکیها (خرمدینها) به شدت تحت فشار قرار گرفتند. اسلام، ادیان مسیحی و یهودی و زرتشتی را اهل کتاب میدانست و با آنها مدارا میکرد ولیکن ادیان مانوی و مزدکی به رسمیت شناخته نمیشدند و پیروان این دو دین، کافر و ملحد قلمداد شده و سخت در خطر بودند. اعراب به پیروان این دو دین، «زندیق» میگفتند. کلمه زندیق معرب واژهٔ فارسی «زَندیک» بود که در دوره ساسانی به پیروان مزدک اطلاق میشد. «زند» به معنای تفسیر است و چون مزدکیها تفسیر متفاوتی از دین زرتشتی داشتند، به زندیک معروف بودند.
به مرور زمان واژهٔ زندیک (زندیق) شکل منفی به خود گرفته و رفتهرفته، به تمام غیرمسلمانانی که اهل کتاب نبودند، اطلاق شد. بار منفی این واژه به اندازهای بود که خلفای اموی و عباسی برای حذف مخالفین خود، با اتهام «زندیق بودن» به راحتی حکم اعدام آنها را صادر میکردند. مثلا اعراب دانشمند بزرگ ایرانی ابنمقفع را با همین اتهام به قتل رساندند.
بابک خرمدین و قیام سرخجامگان
پس از قتل ابومسلم، خرمدینها اعلام کردند که ابومسلم نمرده است بلکه ناپدید شده و در زمان مقرر، برای نجات ایرانزمین، ظهور خواهد کرد. آنها به نشانه انتقام ابومسلم، جامه سرخرنگ پوشیدند و از هنینروی به سرخجامگان معروف شدند.
سردسته و رهبر خرمدینها، «جاویدان بن سهل» نام داشت. پس از مرگ او، بابک بهدلیل داشتن کاریزمای فوقالعاده و قدرت رهبری بالا، به عنوان رهبر خرمدینها انتخاب گردید. قیام بابک علیه اعراب رسما از سال ٢٠١ هجری شروع شد. در سه سال نخست، بابک خرمدین در آذربایجان شروه به کشتار اعراب و پاکسازی منطقه نمود.
مأمون خلیفه عباسی، بالاخره در سال ٢٠۴ هجری احساس خطر کرد و لشگری برای برچیدن بساط بابک و خرمدینها به آذربایجان ارسال کرد. در سلسله جنگهایی که پیش آمد، خرمدینها پیروز شدند و تا پایان دوران خلافت مأمون، دامنه نفوذ خرمدینها تا مناطق کردنشین زاگرس هم کشیده شد.
معتصم خلیفه بعدی، تمام هم و غم خود را به شکست دادن بابک معطوف کرد. باری پس از مدتی متوجه شد که هیچ عربی نمیتواند بابک را شکست دهد. لذا افشین سردار ایرانی را برای جنگ با بابک مامور نمود.
افشین و رویای استقلال ایران
افشین یک ایرانی متعصب و مرموز بود. او به ظاهر مسلمان ولی پنهانی زرتشتی بود. افشین قصد داشت تا با حیله، اعراب را از بین برده و امپراطوری ساسانیان را احیا نماید. بنابراین از این فرصت استفاده کرد و به جنگ با بابک رفت. او به شکل محرمانهای با بابک و مازیار (که همزمان با بابک در مازندران مشغول مبارزه با اعراب بود) نامهنگاری کرده و از آنها خواست تا با یکدیگر پیمان اتحاد بسته و بکوشند تا پرنده اعراب را برای همیشه ببندند. مازیار اتحاد با افشین را پذیرفت ولی بابک نتوانست به افشین اعتماد کند.
اطلاعات بیشتر در کتاب: شهریاران طبرستان
شکمست بابک از افشین و پایان جنش سرخجامگان
بابک از اتحاد با افشین، سر باز زد. در طی جنگهای پیش و رو، افشین چندین بار تا شکست دادن بابک پیش رفت ولی هر بار تعلل میکرد تا بابک فرار کند. او همچنان به اتحاد با بابک امید داشت ولی هنگامی که مطمئن شد بابک به هیچعنوان کوتاه نمیآید، برای جلوگیری از لو رفتن نقشهٔ خود، حملهای جدی به بابک کرد و خرمدینها را شکست داد.
خرمدینها منهدم شدند ولی بابک توانست به ارمنستان فرار کند. مدتی در ارمنستان آواره بود تا آن که با خیانت یک ارمنی، دستگیر و تحویل افشین داده شد. افشین نیز بابک را پس از بیست سال مبارزه در سال ٢٢٢ هجری به بغداد نزد خلیفه فرستاد.
معتصم که به شدت به خون بابک تشنه بود و سالها از ترس رسیدن بابک به بغداد، خواب و خوراک نداشت، به شکل وحشیانهای با بابک برخورد کرد. او ابتدا بابک را سوار فیل کرد و در شهر در مقابل دیدگان عموم مردم چرخاند. سپس دستور داد تا دست چپ بابک را قطع کردند. ابناثیر چنین شرح داده است که بعد از قطع شدن دست بابک، بابک با دست دیگر خود، خونهای روی زمین رو لمس کرد و به صورت خویش مالید. خلیفه دلیل این کار را از وی پرسید. بابک پاسخ داد برای این که بخاطر خونریزی، رنگ رخسارم سفید شده است و نمیخواهم که تو فکر کنی از ترس رنگم پریده است! در ادامه خلیفه دستور داد تا دست راست بابک را قطع کنند و سپس پیکرش را به دار کشیدند. جنازه بابک تا مدتها در مقابل دروازه شهر آویزان بود.
مدتی بعد، مازیار نیز دستگیر شد و نامههای میان مازیار و افشین لو رفت. پس مازیار را هم در کنار بابک به دار کشیدند و سپس افشین را به زندان انداختند و احتمالا با خوراندن سم، او را به قتل رساندند تا جنبش بابک، افشین و مازیار بدینگونه به پایان برسد.
با این حال این پایان کار خرمدینان نبود. آنها دستکم تا صد سال بعد از مرگ بابک، به مبارزه با عباسیان ادامه دادند که آن خود داستان دیگری است..